سفارش تبلیغ
صبا ویژن

hamidalz.parsiblog.com

انتظار

یاد در یاد نمی دانم کجا ، چشم در چشم نمی دانم چرا

تو در آن سوی شقایق و من این سو تنها

                  پل یادت در تب خاطره ام ویران شد و من از باغ جدا

                  بی جهت نیست که من درپی راز جدایی هستم

در پی یک سبد سیب که یک دانه آن نیم خورده به جا مانده سوا

این همان نیمه سیبی است که من در پی نام تو از باغچه ات دزدیدم

                  سرخ ،چون رنگ شقایق که زغم می سوزد

                  زرد ، چون زرد قناری که بر آن می خواند

چند روزی است که من طعمه تیر نگاه تو شدم

آن طرف روی پل خاطره ات می مانم ، آب را می شمرم

چشم در آب نمی ماند!

                لحظه ها از پی هم می گذرند ،برگ با باد خزان می افتد

                و فقط خاطره هاست که عجب تند و سریع زگذر خانه دل می گذرد و سپس .........

در ته چاه عمیق تقدیر ، همچو یه سنگ نهان می ماند

در فراسوی نگاهت ، جریان دارد عشق

               و شقایق که در آن سو نگران می سوزد

               آری افسون نگاهت ،جریان خواهد داشت

مثل یک رود بسان دریا

اما، رود هم گر نرود مرداب است

              چشم هم گر که نبیند خواب است

              سفره را در جهت باد تکان خواهم داد

تکه نان و سبد خاطره ام همره آب برفت

رفت تا پس دیوار بلند تقدیر ، عاقبت آن نگهت محو شود

             آری ، آن چشم و آن تیرک چشمت همگی

             در پس چرخش ایام ، نهان خواهد شد

و باز این منم ، من

که در آن سو نگران منتظرم


مادر

 

mother

 

 

سلام بر فاطمه،سلام بر بانوی آب .
سلام بر آن شیر زنی که دنیا به سبب آن بنا شده است.
و سلام بر تمام مادرانی که فاطمه وار فرزندانشان را دوست می دارند.مادرانی که تمام عمر را به دنبال عشق هستند و تمام عشق را برای فرزاندانشان می خواهند.
مادرم!
نمی دانم به کدامین لحن و زبان از تو تشکر کنم که یارای بیان حرف دلم با تو باشد ؟
تویی که تمام آرزوهایت ،تمام جوانی ات را به پای پروراندن کودکت سوزاندی تا گرمای حاصل از آن آرامش بخش وجود نحیف و ضعیف او باشد.
تویی که تمام لذت جوانی ات را دادی تا لحظه ای لبخند،زینت بخش صورت کودکت باشد.
شادی فرزندت؛
و این بود تمام آن چیزی که بر سر سجاده ی بنده گی ات از خداوند می خواستی .
تمام شب بر بالین فرزندت بیدار ماندی و نظاره گرش بودی تا نشاید خمی بر ابروانش بیاید؛ و تمام روز را در پی او بودی تا خدایش نکند خاری بر پایش برود.
مادرم می خواهمت از دل و جان!!!
کردگارا !
از تو می خواهم و قسم می دهم تو را ، به عزت و جلال دخت نبی ،بانوی آب ؛ مادرم در دنیا و آخرت مورد رحمت و مغفرت تو قرار گیرد ،و سپاس می گویم تو را که این چنین مادری بر من عطا نمودی...
سلام بر فاطمه،سلام بر بانوی آب .
سلام بر آن شیر زنی که دنیا به سبب آن بنا شده است.
و سلام بر تمام مادرانی که فاطمه وار فرزندانشان را دوست می دارند.مادرانی که تمام عمر را به دنبال عشق هستند و تمام عشق را برای فرزاندانشان می خواهند.
مادرم!
نمی دانم به کدامین لحن و زبان از تو تشکر کنم که یارای بیان حرف دلم با تو باشد ؟
تویی که تمام آرزوهایت ،تمام جوانی ات را به پای پروراندن کودکت سوزاندی تا گرمای حاصل از آن آرامش بخش وجود نحیف و ضعیف او باشد.
تویی که تمام لذت جوانی ات را دادی تا لحظه ای لبخند،زینت بخش صورت کودکت باشد.
شادی فرزندت؛
و این بود تمام آن چیزی که بر سر سجاده ی بنده گی ات از خداوند می خواستی .
تمام شب بر بالین فرزندت بیدار ماندی و نظاره گرش بودی تا نشاید خمی بر ابروانش بیاید؛ و تمام روز را در پی او بودی تا خدایش نکند خاری بر پایش برود.
مادرم می خواهمت از دل و جان!!!
کردگارا !
از تو می خواهم و قسم می دهم تو را ، به عزت و جلال دخت نبی ،بانوی آب ؛ مادرم در دنیا و آخرت مورد رحمت و مغفرت تو قرار گیرد ،و سپاس می گویم تو را که این چنین مادری بر من عطا نمودی...

 

 


ای نامت از دل و جان در همه جا به هر زبان جاری است

ای نامت از دل و جان در همه جا به هر زبان جاری است 
عطر پاک نفست سبز و رها از آسمان جاری است 
نور یادت همه شب در دل ما چو کهکشان جاری است

تو نسیم خوش نفسی
من کویر خار و خسم 
گر بفریادم نرسی
من چو مرغی در قفسم 
تو با منی اما
من از خودم دورم 
چو قطره از دریا
من از تو مهجورم

ای نامت از دل و جان در همه جا بهر زبان جاری است 
عطر پاک نفست سبزو رها از آسمان جاری است 
نور یادت همه شب در دل ما چو کهکشان جاری است

با یادت ای بهشت من آ تش دوزخ کجاست 
عشق تو درسرشت من با دل و جان آ شناست
با یادت ای بهشت من آ تش دوزخ کجاست 
عشق تو درسرشت من با دل و جان آ شناست
چگونه فریادت نزنم
چرا دم از یادت ننهم
در اوج تنهائی 
اگر زمین ویرا نه شود
جهان همه بیگانه شود
تویی که با مایی

ای نامت از دل و جان در همه جا بهر زبان جاری است 
عطر پاک نفست سبزو رها از آسمان جاری است 
نور یادت همه شب در دل ما چو کهکشان جاری است